سينماي ما، هاليوود و منجي در آخرالزمان
همه به دنبال منجي مي گردند.
تمام اديان الهي و غير الهي، به آخرالزمان و اينكه روزي ميرسد كه همة شر در مقابل همة خوبي و نيكي ميايستد، معتقدند و انتظار ظهور يك منجي را ميكشند كه نماد نيكيهاست و ظلم و بدي را در آخرالزمان از بين خواهد برد. بوداييها و هندوها منتظر آمدن (گوتمه) يا بوداي پنجم هستند، زرتشتيها در انتظار سوشيانت (يا سوشيانس) و مسيحيان هم معتقدند كه حضرت عيسي دوباره از اورشليم و بيت المقدس ظهور ميكند. يهودي ها هم ميگويند عيساي واقعي هنوز نيامده است.اما در فيوچريسم (آيندهگرايي) مسلمانان، شيعه و حتي سني در انتظار ظهور مهدي صاحب الزمان هستند، اما با يك تفاوت با اديان ديگر. آنها منجيشان از آسمان ظهور ميكند و در همان وقت ظهور به ميان مردم ميآيد، اما منجي ما مسلمانان، هم اكنون در ميان مردم زندگي ميكند و در مشكلات و سختيها همراهيشان مينمايد، بدون آنكه كسي او را بشناسد و از روي همين در زمين قيامش را آغاز ميكند، نه آنكه از آسمان فرود آيد، يا مثل عيسي مسيح در حاليكه خود مسيحيان (به اشتباه) معتقدند دوهزار سال پيش به صليب كشيده شده و از دنيا رفته است، دوباره زنده شود. منجي ما عمر هزارساله دارد و پنهان از ديد مردم است، اما زنده است و عيني. بنابراين در زندگي مسلمانان تجلي خاصي مييابد و همه اكنون هم از او مدد ميگيرند و در انتظار او سعي دارند كارهاي نيك انجام دهند و زمينه را براي ظهور حضرتش فراهم سازند. در حالي كه انتظار اديان ديگر جلوهاي در زندگي معمولشان ندارد. جالب است بدانيد كه تأثير اين تجلي عيني فرهنگ انتظار زماني براي غرب مشخص شد و او را به وحشت از منجي ما انداخت كه انقلاب اسلامي پيروز شد و جلوههاي حضور و ياري آن حضرت در پيروزي انقلاب و زمان جنگ تحميلي بيشتر نمود يافت. غرب دانست كه چيزي غير از امكانات و تجهيزات نظامي و تكنولوژي هم وجود دارد كه ضمن بسيج مردم و هماهنگي در اعتقاداتشان، اين نيرو را به آنها ميبخشد كه در عين كمبود امكانات، با تكيه بر ايماني قوي در جبهههاي نبرد براي شهادت و كشته شدن در راه خدا از هم سبقت بگيرند. به واسطه همين حيرت بود كه براي شناخت فرهنگ انتظار و عامل ايجاد اين ايمان قوي در سال 1984 (1362 هجري شمسي) كنفرانسي در اسرائيل و در شهر تلآويو برگزار شد تا به تأثير اعتقاد به مهدويت در ميان مسلمانان به ويژه شيعيان ايران بپردازد. در اين كنفرانس به اين نتيجه رسيدند كه هويت سياسي شيعه و عامل موفقيت آن، اعتقاد به مهدي (عج) است و گفتند: اينها به اسم امام حسين (ع) قيام ميكنند و به اسم امام زمان (ع) قيامشان را حفظ ميكنند.از آن پس بود كه هاليوود توجهش به اين منجي جلب شد و اهميت آن را درك كرد. او تأثير مهدويت را در تعارض با خواسته هاي خود ديد و سعي كرد بر ضد آن فيلم بسازد و ماجرا را به گونهاي ديگر جلوه دهد. غربيها معتقدند: اگر بتوانيد آينده را پيش بيني كنيد، خودتان هم ميتوانيد آن را بسازيد. هاليوود كه به تأثير تصوير در فرهنگ سازي و تغيير مباني فكري و اعتقادي جوامع ايمان آورده بود، به سرعت شروع به ساخت و تهيه فيلمهايي كرد كه به نوعي به آخرالزمان و ظهور منجي ميپرداخت. براي همين «اورسون ولز» كارگردان يهودي مشهور سينماي هاليوود كه فيلم «همشهري كين» او در زمرة بهترين فيلمهاي دنيا جاي گرفته بود، فيلمي ساخت به نام پيشگوييهاي «نوسترآداموس» و در اين فيلم منجي را كسي معرفي كرد كه نام آخرين پيامبر را برخود دارد و مسلمان است، اما به حدي كشتار ميكند و برخوردي وحشيانه با مردم دارد كه عملاً هركسي از او متنفر خواهد شد. لباس او عربي مانند است و دستاري بر سر دارد. پيام كل فيلم آن است كه اين منجي مسلمانان فرد محبوبي نخواهد بود و ششصد ميليون مسلمان در خاورميانه وجود دارند كه ثروت عظيمي از گاز و نفت و ذخاير طبيعي در اختيار دارند و براي صلح جهاني خطرناكند. ولز براي اين فيلم اسكار هم گرفت.بعد از آن، بازي كامپيوتري «يامهدي» نيز ساخته شد كه با همان رويكرد بالا موجب ايجاد نفرت از ظهور منجي به اين نام در ميان جواناني شد كه چندان اطلاعي از نحوه ظهور حضرت و مباني اعتقادي شيعه نداشتند