نقش يهود را در دوران رنسانس چه ميدانيد؟
یهود يك صفت آموزشي و تجربي بسيار مهم دارند و آن صفت «پنهانكاري» است. در نتيجه، حضور يهود در صحنههاي سياسي بينالملل و اثرگذاريهايشان هميشه پنهان ميماند. شكل علني حضور يهود تنها از زمان اقدام آنها براي ايجاد كشور «اسراييل» در منطقه فلسطين قابل مشاهده است و روابط آشكار آنها در سطح بينالمللي، تنها پس از اين اقدام قابل مشاهده است. به دليل اين صفت، دستيابي به تأثير اين سازمان در سياست بينالملل نياز به دقت فراوان و مطالعة دقيق بر روي آثار دارد.
حضرت علي(ع) ميفرمايد:
إنّ الفتن إذا أقبلت شبهّت و إذا أدبرت نبهّت.1
[هنگامي كه فتنهها روميآورند حق و باطل درهم آميخته و چون از ميان روند حقيقت آشكار شود.]
فتنه وقتي عبور ميكند شناخته ميشود. فتنه اصولاً يك فعاليت پنهاني است و فعاليت پنهاني تا زماني كه تأثير نگذارده است پنهاني باقي ميماند و هنگامي كه اثر خود را گذاشت علني ميشود. «اِدبار فتنه» يعني انجام فتنه، اثرگذاري آن و رفتن.
بنابراين دربارة اثرگذاري يهود در تاريخ معاصر ـ اگر تاريخ معاصر را تاريخ چهارصد سال اخير بدانيم ـ بايد گفت: چند گزينه وجود دارد كه براي بررسي نقش يهود در تاريخ معاصر آنرا بايد مورد توجه قرار دهيم. نخست جمعيت و تعداد آنها؛ دوم ميزان اخباري كه از اين مجموعه در رخدادها وجود دارد؛ سوم تأثير اين رخدادها بر تحولات سياسي دنيا؛ چهارم توجه به ميزان داراييهاي اين مجموعه و پنجم حضورشان در تجارت بينالملل.
اگر اين گزينهها را در كنار يكديگر قرار دهيم، ميتوانيم نقش پنهاني يهود را تا حدي علني كنيم.
آمار فعلي جمعيت يهود حدود 5/16 ميليون نفر در كل دنيا است، با توجه به اينكه جمعيت جهان در چهارصد سال پيش بسيار كمتر از جمعيت فعلي بوده است، جمعيت يهود نيز چندان چشمگير نبوده است.2 يك جمعيت قليل بايد به همين نسبت اخبار (جهاني) را به خود اختصاص دهد ولي وقتي وارد صحنه اخبار ميشويم با كمال تعجب مشاهده ميكنيم بيش از اين مقدار اخبار به آنها اختصاص دارد. اخبار كتك خوردن و شكنجه شدن آنها، سوزانيده شدن و تبعيد آنها، برخوردهاي ناروا با اين قوم و... در حالي كه طبق ادعاي خودشان كه ميگويند ما مجموعهاي آرام و بي دردسر و به دور از هياهوهاي اجتماعي هستيم و كاري به كار ديگران نداريم، چه دليلي دارد كه اين مقدار اخبار درگيريها با نام آنها آميخته شده است. هرگاه نام درگيري به ميان ميآيد يك طرف و يا هر دو طرف در صدد گرفتن منافع طرف متقابل است. يا هر دو بر باطل هستند و يا يك طرف باطل و طرف ديگر برحق است، دو طرف نميتوانند برحق باشند. ما ابتداءاً نميگوييم آنها بر باطلند، ولي به هر حال منفعتي وجود دارد كه يا در دست اينهاست و ديگران در صدد گرفتن آن هستند و يا در دست ديگران است و آنها ميخواهند آن را تصاحب كنند. حال اين قوم گوشهگير و آرام چه چيزي دارد كه ديگران بخواهند از آنها بگيرند. آنها در پي توسعه دين خود به ساير ملل هم نيستند. دين آنها نژادي است و درون همين مجموعه در حال چرخش است.
بنابراين بحث ديگران با اينها بحث دين نيست. ميماند بحث دنيايي. يك جمعيت 16 ميليوني در كل جهان چهار ميلياردي چه منافعي دارد كه اينقدر بر سرش دعوا و جنگ ميشود. پس توجه به مقدار دعواها مخصوصاً به مقدار تبعيدهايي كه در كشورهاي اروپايي داشتهاند؛ در لهستان، مجارستان، اسپانيا، منطقه بينالنهرين يعني بابل و عراق، جاي دقت فراواني دارد كه چه اتفاقي باعث ميشود آنها را از منطقه قبليشان برانند. آنها به جاي ديگر ميرفتند و يكباره همه اخبار آن منطقه تحت الشعاع آنها قرار ميگرفت. بنابراين رابطة جمعيت و اخبار نشان ميدهد آنها اقدامات پنهاني وسيعي داشتهاند كه آن حكومت اطلاع پيدا ميكرده؛ يا با آنها درگير ميشده است و يا حكومت در اختيارشان بوده است و درگيريها صوري بوده است.
مسئله سوم دارايي و ثروت يهود است. طي اين چهارصد سال يهود بر امكانات مالي دنيا سلطه داشتهاند. ما نسبت به دارايي يهود بخل نداريم ولي انگيزة يهود از جمعآوري اين دارايي چه بوده است. در حالي كه ادعا ميكنند ما يك مجموعة آخرتگرا هستيم. يك مجموعة آخرتگرا طبيعتاً نسبت به دنيا بيميل است. اگر يهود ادعاي حكومت و سلطه نداشتند پس نياز به اين مقدار ثروت نيز نداشتند. جمعآوري اين مقدار ثروت و امكانات طبيعتاً با آرام و كنارهگير بودن يهود سازگاري ندارد. در نتيجه بحث سكوت و آرامش يهود تنها ريا و تظاهر است. من توصيه ميكنم كتاب زرسالاران يهودي و پارسي (اثر آثاي دكتر شهبازي) را مطالعه كنيد. در اين كتاب بحث پولگرايي يهود طي چهارصد سال اخير مورد بررسي قرار گرفته است. در واقع توجه به ثروت و قدرت بيش از اندازه يهود، از اقداماتشان خبر ميدهد.
اگر بخواهيم اقدامات اثرگذار يهود بر سياستهاي چهارصد ساله اخير را درك كنيم بايد شخصيت اثرگذاران بر سياست چهارصد ساله را بشناسيم. بايد بررسي كنيم چند درصد از اين افراد از سازمان يهود بودهاند. شخصيتهايي كه در كشف قارهها مؤثر بودهاند مانند «كريستف كلمب» و شخصيتهايي كه در ايجاد مكتبهاي سياسي پايه و اصولي تأثيرگذار بودهاند كه منجر به تشكيل حاكميتهاي جديد شد، مانند «هگل»، «فويور باخ» و «كانت» حتي شخصيت افرادي مانند «لوتر» و «كالوين» بايد بررسي شود. تا مشخص شود، اين مجموعه در خط دهي سياست جهاني تا چه حد تأثيرگذار هستند. و آخرين بحث كه مطالعه در آن بسيار ضروري ميباشد بحث جمعيت «فراماسونري» و «روتاري» است كه يكي از حساسترين اقدامات اين سازمان است.
از مجموعه مطالعات دربارة اين سازمان به دست ميآيد كه يهود براي جهاني شدن دو خط را دنبال كردهاند؛ يكي خط «سلطة پنهان» و ديگري خط «سلطه آشكار» كه خط سلطه آشكار، بعد از خط سلطه پنهان و پس از آن است. سلطه پنهان به اين معنا كه مجموعه حكومتهاي دنيا كه در جغرافيايي سياسي جزء جزء شكل ميگيرد. در اين جغرافياي سياسي حاكم علني، منطقهاي و مربوط به همان كشور است اما به شكل پنهان متأثر از سازمان يهود است. ايران (زمان شاه)، عراق، عربستان، تركيه، بلغارستان، انگلستان و فرانسه همگي كشورهاي جداگانه و مستقلي هستند اما به شكل پنهان به دست اينها اداره ميشود، تا در راستاي منافعشان حركت كند. آخرين مدل اين سلطه پنهان كه تا حدي پس از آن افشا نشد، جمعيت فراماسونري است. جمعيت فراماسونري جمعيتي است كه از يك ايده و مكتب و تفكر سياسي شكل ميگيرد و در اين جمعيت به دين اهميتي داده نميشود. كسي كه در اين جمعيت است، لازم نيست دين مشخص داشته باشد، بلكه وقتي وارد اين جمعيت ميشود از لحاظ سياسي بايد تابع «لژ مركزي» باشد. شاه ايران نيز ايراني و مسلمان است ولي جزو مكتب فراماسونري است. يعني از نظر اجرايي تابع اينهاست. اين جمعيت، جمعيت روتاري به معني چرخ دنده را تشكيل ميدهد. يعني هر يك از اين حاكمها يك چرخ دنده است كه به يكديگر متصلند و به وسيله موتور مركزي فراماسونري به چرخش در ميآيند. آري دنيا تحت سلطه يهود ميچرخد اما به شكل پنهان و نه آشكارا. شناسايي سازمان يهود در پيدايش جمعيت فراماسونري و اداره آن، دخالت اين مجموعه را در سياستهاي چهارصد سال اخير به خوبي نمايان ميكند. و بالاخره در جنگ جهاني دوم براي دريافت اثرگذاري اين مجموعه بر سياست بينالمللي بايد در پيدايش جنگ جهاني دوم دقت كنيم.
مطالعه مجدد بر روي شخصيت «هيتلر» و اين موضوع بسيار مهم كه نتيجه نهايي جنگ جهاني دوم چه بود و چه كسي از اين جنگ سود برد. اگر بخواهيم براي اين جنگ يك نتيجه ملموس ارائه دهيم ميتوانيم به پيدايش كشور اسراييل اشاره كنيم و مشاهده ميكنيم، هيتلر بهترين خدمت را به جمعيت يهود كرد، ولي در اين ميان ناسزاهاي زيادي را به جان خريد كه براي يك مأمور درون سازماني عادي به شمار ميآيد. در حقيقت با ايجاد كورههاي آدم سوزي در اخبار و اطلاعات، و نه بر روي زمين، چون بر روي زمين كوره آدم سوزي وجود ندارد و اگر وجود هم داشته است، يهودي در آن سوخته نشده است.
در سازمان يهود اكثريت يك مجموعهاند، تنها يك اقليت مؤمن هستند كه به اين قضيه تن ندادند. ما ادلة فراواني بر دروغ بودن كورههاي آدم سوزي وجود دارد. اولاً كورههاي آدم سوزي شاهدي ندارند هر چه هست از عكسها و فيلمهايي است كه نشان داده ميشود. آنچه هم از عكسها ديده ميشود دروغ است. چون آنطور كه ميگويند، آنقدر در اين كورهها آتش ريخته ميشود كه چيزي جز خاكستر باقي نميماند. در حالي كه در عكسها اين كورهها مملو از استخوان و جمجمه انسان است كه به شكل بچهگانهاي روي هم چيده شده است. در اينچنين كورههايي كه آدم ميسوزانند ديگر نظمي وجود نخواهد داشت، در حالي كه در تصاوير جمجمهها روي هم چيده شده است. با يك نگاه به اين تصاوير ميتوان فهميد كه اين قضيه يك بازي اطلاعاتي و خبري است. اصولاً در كشوري به بزرگي آلمان اقدام به سوزاندان يهوديها نيازي را از هيتلر برطرف نميساخته است. هيتلر بحث نژاد را براي حكومت مطرح ميكند. ميگويد ما نژاد برتر هستيم و ديگران بايد به ما خدمت كنند، او ميتوانسته يهود را مانند ديگران نگاه دارد تا به آنها خدمت كنند. به طور كلي هيتلر يكي از هنرمندترين فردها در پوشش دادن به اهداف در كل جنگ جهاني دوم است.
بنابراين ميتوان گفت كه يهود در برابر اسلام نقش افسادي وسيعي را بر عهده داشتند در جهان معاصر نيز همان نقش را ادامه دادهاند كه نقش افساد و تبهكاري است.
مردم دنيا هميشه جهود و يهوديها را آتشبيار معركهها ميدانستهاند، در حالي كه مردم كوچه و بازار تا وقتي كه دردي را با تمام وجود حسي نكنند نسبت به آن مسئله اعلان درد نميكنند. پس چرا اين مجموعة آرام و بي سر و صداي بين المللي داد ملتها را درآورده است. مشخص ميشود فساد و تبهكاري اينها براي مردم روشن گرديده است. چون مردم فتنهها را بعد از گذشتن ميفهميدهاند و امروز به دليل وجود دولت اسراييل، همه ميتوانند اين قضيه را درك كنند.
شبكههاي ضد انقلاب ايراني كه در لسآنجلس و واشنگتن و كاليفرنيا پخش ميشود، هيچكدام اعلام نميكنند وابسته به سازمان صهيونيسم هستند. بلكه اعلام ميكنند مستقل هستند در حالي كه از آثارشان ميتوان فهميد همگي از جانب اسراييل حمايت ميشوند. گاهي بعضي اتفاقات ماهيت آنها را افشا ميكند. اخيراً فيلم يك دختر فلسطيني كه يهود ميخواسته چشم او را از بدنش جدا كند تابه فرد ديگر پيوند بزنند در آمريكا پخش شد. اين فيلم عليه جريان صهيونيستها بود. صهيونيستها جمعيتي حدود چهار ميليون در اسراييل و در كل آمريكا حدود دو ميليون نفر دارند. در آمريكا اصطلاحي وجود دارد به معني «درياي فيلم آزاد» يعني فيلم عليه خدا، عليه آقاي بوش و... آزادانه پخش ميشود. اما به محض اينكه اين فيلم پخش شد وزارت امور خارجه امريكا موضع گرفت. از اين موضعگيري ميتوان نتيجه گرفت اسراييل در هيئت حاكمه آمريكا حضور پنهان دارد. بلافاصله شبكههاي فارسي زبان ضد انقلاب شروع به پخش فيلمهاي تبليغاتي در مورد آقاي «رون آرود» كردند؛ خلباني كه 18 سال پيش در حالي كه مأموريت بمباران مردم لبنان راداشته است سقوط كرده است. و جالب اينكه «مونشه امير» در مصاحبه با اين تلويزيونها ميگويد: اين هواپيما در حالي كه خاك لبنان براي دفاع از اسراييل پرواز ميكرده است سقوط ميكند. در حالي كه اين گونه سخن گفتن را هيچ منطقي قبول نميكند. هواپيما براي دفاع از اسراييل چه كاري به لبنان داشته است. اين تلويزيونها خط سير زندگي او را بيان ميكنند و بعد به سراغ خانواده اين خلبان ميروند و ميگويند، آقاي رون آرود در آن زمان دختري يك ساله داشته است كه در اين زمان 19 ساله شده است و اين دختر به دنبال پدر خود ميگردد. فيلم اين دختر را در سنين مختلف نشان ميدهند، در حالي كه اشك ميريزد و... مطرح ميكنند كه مادر رون آرود از غم او از دنيا رفته است. در حالي كه مادر او هنگام سقوط هواپيما 60 سال داشته و حال كه با سني حدود 80 سال مرده، ميگويد از غم پسرش مرده است. به هر صورت با ساخت فيلمي در مورد مظلوميت آقاي رون آرود و دخترش سعي بر مقابله تبليغاتي عليه فيلم دختري فلسطيني ميكنند كه ميخواهند چشم او را جدا كنند و پيوند بزنند. اين موضوع نشان ميدهد اين تلويزيونها توسط يهود اداره ميشود.
* يهود در خود مسئله رنسانس چه تأثيري داشتهاند؟
_ مهمترين عامل در رنسانس، خارج كردن دين از جهان سياست است. ادعا ميكنند دين و حضور كليسا مانع پيشرفت بشر در امور مادي است و دين را از سياست جدا ميكنند و وارد دوره جديدي ميشوند. كنار رفتن دين در جهان سياست باعث ميشود تفكري كه به دنبال نيروي اثرگذار در سياست ميگردد از بين برود. يعني شعور سياسي عميق از بين ميرود. حاكمان تبديل به افرادي ميشوند كه تنها به فكر توسعه كارخانجات، زمينهاي كشاورزي و... هستند. چون وقتي كليسا حكومت ميكند اول در جهت نيروي اثرگذار فكر ميكند چون بالاخره دين به حكومت شكل ميدهد. اما در اين نوع حكومتها ديگر سلطه پنهان به راحتي ميتواند، به بهرهبرداري خود بپردازد. در نتيجه در رنسانس، يهود به سلطة پنهان خود يك بعد نزديكتر شدند. چون تا قبل از آن كليسا نميگذاشت يهود به راحتي به فعاليت بپردازند. بحث رنسانس بحث بسيار پيچيدهاي است و نياز به مطالعه و تحقيق فراوان در اين رابطه ميباشد.
* نظر شما راجع به نگرش مسيحيت صهيونيست چيست؟
_ بنده احساس ميكنم بحث مسيحيت صهيونيستي و خود بحث صهيونيسم، بحث جديدي نيست. اين دو تابع همديگر هستند. تا قبل از پيدايش كشور اسراييل بحث صهيونيسم در افكار بينالملل مطرح نيست، ولي وجود دارد. بحث جمع شدن در كوه «صهيون» مطلبي نيست كه «هرتزل»2 و امثال او پايهگذاري كرده باشند. اين يك تفكر توراتي منحرف است. يعني بعد از اينكه اينها از خط اصلي خود فاصله گرفتند، به اين فكر افتادند و ساليان متمادي براي رسيدن به اين نقطه تلاش كردند. بعد از آن بحث ظهور اين تفكر در صحنه بين الملل مطرح بود؛ مسيحيت صهيونيست نيز به همين صورت است. مسيحيت صهيونيست يعني، مسيحيتي كه بر امري به نفع صهيونيستهاست معتقد باشد و الّاّ مسيحيت يهودي كه اجتماع آب و آتش است.
صهيونيست يعني يهودي كه معتقد است در كوه صهيون بايد حكومت داشته باشند و مسيحي يعني كسي كه اعتقاد به عيسي(ع) دارد و يهود را قاتل پيغمبر خود ميداند. پس اگر اين اصطلاح عنوان ميشود، يعني مسيحيت با اعتقاد به مسئلهاي كه به نفع يهوديهاست. جهان مسيحيت منتظر حضرت عيسي(ع) است و معناي انجيل يعني بشارت، كه آنها ميگويند بشارت به ظهور حضرت عيسي(ع) است. آنها براي ظهور عيسي(ع) به علائم و شرايطي اعتقاد دارند كه با وقوع اين علائم و شرايط حضرت عيسي(ع) ظهور ميكند. از جمله شرايطي كه آنها متعتقدند، به دست يهود افتادن حكومت محل ظهور حضرت عيسي(ع) است. ظاهراً ميگويند عيسي در منطقه فلسطين ودر اورشليم، يعني بيت المقدس، ظهور ميكند. بنابراين در بيتالمقدس بايد حكومت يهودي مستقر باشد. صهيونيسم هم معتقد است، بيت المقدس محل حكومت يهود است كه خدا آنرا به اينها بخشيده است و در واقع صهيونيسم يعني كساني كه معتقد به لزوم حاكميت يهود در كوه صهيون (zion) هستند.
در نتيجه مسيحيان صهيونيست كساني هستند كه براي حكومت يهود در اورشليم و بيت المقدس تلاش و فعاليت ميكنند. اگر كشيش «پولس» را نفوذي مجموعه يهود در دين مسيحيت بدانيم و او توسط «برنابا» شناسايي شد و «شائول» به عنوان مردي خطاكار معرفي شد، تفكر آشتي دادن آيين مسيحيت با يهود و انضمام فكري مسيحيت به تفكري كه به نفع يهود نتيجه بدهد، در همان زمان وارد شده است. ولي همان طور كه يهود مخفيانه عمل ميكند، اين تفكر نيز به عنوان يك لايه سرّي باقي مانده است. زماني كه دولت اسراييل ـ به وجود ميآيد و علني ميشود اين تفكر نيز در بين آنها آرام آرام توسط كشيشهايي كه وابسته به اين جريان هستند، زنده ميشود. آنها ميگويند، ما بايد به دولت اسراييل كمك كنيم تا هر چه زودتر در بيتالمقدس حاكميت پيدا كند تا عيسي(ع) ظهور كند و جهان ما را نجات دهد. بر همين اساس ما ميبينيم صهيونيستها در آمريكا توسط دولتمردان اين كشور به گونهاي با كليسا برخورد ميكنند تا اين تفكر زنده شود و از طريق كليسا به مسيحيان آمريكا نيز القا شود تا رأي مسيحيان آمريكا به نفع هيأت حاكمهاي تغيير پيدا كند كه به نفع يهوديان عمل ميكنند. بر همين اساس دولت آمريكا دولتي است كه از پايتختي بيتالمقدس حمايت ميكند تا اسراييليان پايتخت خود را از «تلاويو» به بيتالمقدس تغيير دهند چون در اين صورت يهودي شدن بيتالمقدس شرقي و غربي كامل ميشود و شرط ظهور حضرت عيسي(ع) تحقق پيدا ميكند. بر اساس همين تفكر فرضية جنگ «آرماگدون» و جنگ هستهاي در كنار درياي مديترانه در منطقة آرماگدون را مطرح كردهاند و توجه دولتمردان آمريكايي به سلاحهاي اتمي و جنگهاي هستهاي را بر همين اساس توجيه ميكنند كه پوششي براي اقدامات تسليحاتي دولت آمريكاست. در آمريكا مشهور است كه به صورت سنتي كاتوليكها طرفدار «دموكرات»ها هستند و پروتستانها طرفدار «جمهوري خواه»ها، در حالي كه در انتخاب اخير اجماع پروتستان و كاتوليك به بوش پسر رأي دادند. بر اساس همين تفكر چون جهان كاتوليك بيش از پروتستانها در حالت انتظار براي ظهور عيسي(ع) به سر ميبرند، به همين دليل به ميدان آورده شدند، وگرنه بحث مسيحيت صهيونيستي، مسئله جديدي نيست.
* اين نگاه تا چه اندازه در جريانهاي فكري دنيا اثرگذار است؟
_اثر مسيحيت صهيونيستي را در اقدامات آمريكا ميتوانيم مشاهده كنيم كه امروزه جهان بينالمللي تحت تأثير اين اقدامات قرار گرفته است. وقتي در آمريكا رئيس جمهوري برسركار ميآيد كه كشوري هزاران كيلومتر دورتر از كشور خودشان را دچار جنگ ميكند، نگاه مسيحيان صهيونيست مشخص ميشود. اسراييل يعني جنگ، خونريزي و كشتار؛ زيرا اسراييل به دنبال حكومت نژادي است و غير از نژاد خود را ـ اگر با او همكاري نكنند ـ حيوانات موذي ميداند كه بايد از روي زمين برداشته شوند. مانند آفت هستند و در نبرد خود عليه انسانيت براي اينها رحم و سنگدلي معنا ندارد. اگر سنگدلي را داراي صد درجه بدانيم بالاتر از درجة صدم كسي است كه انسانها را انسان نداند بلكه به شكل آفت به آنها نگاه كند. در اينجا نميتوان به سنگدلي او درجهاي اختصاص داد. اگر مكتبي فريب آنها را بخورد و در قالب اين مجموعه براي خود رفتار تعريف كند از رفتار او چيزي بهجز جنگ نميتوان انتظار داشت. آمريكا نيز كه تابع اين تفكر شده است در دنيا ديگر كاري به غير از جنگ نميتواند انجام دهد. هر كجا حضور پيدا كند جنگ و قتل و غارت و... به دنبال دارد و به غير از اسراييل ديگران قادر به اين نوع قتل و غارت نيستند چون بالاخره ديگران معناي انسانيت را به نوعي ترجمه خواهند كرد؛ اگرچه گاه براي منافع خود انسانيت را زير پاي ميگذارند، ولي قبول ميكنند انسانيت را زير پا گذاشتهاند ولي در مكتب اينها انسانيت معنا ندارد، و باقي را حيواناتي ميدانند كه اگر بار ندهند آفتند و بايد از بين بروند. به همين جهت تفكر مسيحيت صهيونيستي تابعي از صهيونيسم است. يعني از تفكر مسيحيت صهيونيستي تنها ميتوان انتظار جنگ، آتشافروزي و فساد داشت. اگر آمريكا هم بخواهد آرامش بيابد بايد اسراييل از بين برود. حضرت امام خميني(ره) هيچگاه شعار از بين رفتن آمريكا و از روي زمين محو شدن آمريكا را ندادند، اگر هم فرمودند آمريكا شيطان بزرگ است اشاره بر تفكر حاكميت آن دارد؛ ولي ايشان فرمودند: «اسراييل بايد از صفحه روزگار محو شود». گويا اين شيطان بزرگ عروسك خيمهشببازي اسراييل است كه اگر از روي زمين محو شود، اين عروسك فرو ميريزد. مقام معظم رهبري نيز فرمودند: روزي كه مردم آمريكا بفهمند كه صهيونيستها چگونه بر سرنوشتشان مسلط شدند و چه خيانتي در حق آنها كردند، به سختي از اينها انتقام خواهند گرفت.
*چرا يهود و مسيحيان صهيونيست به اين اندازه بر روي مباحث آخرالزمان تكيه و تأكيد ميكنند؟
_ سازمان يهود و اسراييل به دنبال حاكميت جهاني است و حاكميت جهاني را آرزوي نهايي جهان ميداند و درون سازمان خود هدف اعلي را حاكميت خود معرفي ميكند. از نظر مسيحيت روز موعود اين عالم ظهور عيسي(ع) است. يعني عيسي(ع) را ختم دنيا و زمان ظهور او را زمان سعادت مردم دنيا ميدانند، بنابراين اسراييل به دنبال جهاني شدن و روز پاياني است و اگر اينها بخواهند مسيحيت را به نفع خود نظام دهند، بايد به مسيحيان مژده روز پاياني را بدهند. مسلماً اين تفكر منحرف، جهان را به روز پاياني نزديك خواهد كرد، چون از ديدگاه اسلامي ظهور امام زمان (عج) وقتي فرا ميرسد كه آتش جهان را فرا گرفته باشد و آن حضرت(ع) براي فرو نشاندن اين آتش ميآيد. البته به صورت ناخودآگاه صهيونيسم جهان را به آتشي ميكشاند كه جريان را از دست صهيونيسم خارج ميسازد و اينها توان محار جريان حق را از دست خواهند داد.
*جايگاه انتظار و توجه به موضوع آخرالزمان و وجود حضرت امام زمان(ع) را در روايات اهل بيت(ع) چگونه ميبينيد؟
_به طور كلي ذات شيعه با انتظار عجين شده است. اين انتظار نه فقط در زمان ما بلكه از زمان اهلبيت(ع) بوده است. اصولاً رواياتي كه از ائمه باقي مانده است بيشتر در قالب سؤال و جواب است. طبيعتاً هر چه در مورد موضوعي روايت بيشتر باشد به اين معناست كه سؤال بيشتري وجود داشته است و براي مردم آن زمان نيز اين مسئله مطرح بوده است. ولي به دليل نزديك شدن بيش از حد دشمن تا درون ديوارخانة امام حسن عسكري(ع) و بلكه درون خانة ايشان در قالب جعفر(كذاب) كه عموي حضرت(ع) بود و اخبار را به بيرون ميبرد و به همين دليل به او جعفر كذاب ميگفتند، چون گزارش ديدن حضرت را ميداد ولي آنان كه براي جستجو ميآمدند، كسي را پيدا نميكردند و طرفين به او جعفر كذاب ميگفتند. بنابراين اولين عامل ملموس قابل ذكر براي غيبت نزديكي دشمن است. بعد از آن حضرت [امام زمان](ع) نماينده دارند و دشمن ميتواند از طريق اين نماينده حضرت را مورد تعقيب قرار دهد. در نتيجه بايد ارتباط با اين نماينده مخفي باشد. مردم از بردن نام مبارك حضرت(ع) منع ميشوند و با اشاره بايد در مورد ايشان صحبت كنند، يعني تقيهاي بيش از حد معمول در مورد اين مسئله پيش ميآيد. بنابراين انتظار تبديل به اندوهي پنهان ميشود. هر مسئلهاي كه تحت عنوان تقيه قرار گيرد، حرف از آن كمتر ميشود ولي واقعيتش بيشتر ميشود. به ميزان نياز بحث غيبت را مطرح و تبيين ميكردند. آنجايي كه قرار بود به شيعه اميد دهند و يا بعضي مسائل ديگر روشن شود كتابهاي زيادي هم نوشته ميشود.
اصولاً آرمان شيعه بحث انتظار و ظهور است. و شيعه تلاش ميكند آرمان خود را مخفي نگاه دارد. امروز در جمهوري اسلامي مردم به هواي انتظار زندهاند. اگر تظاهري به اين مطلب نيست، مطمئناً آن حزن قلبي هنوز وجود دارد. در مصاحبههاي خياباني اگر به سراغ مردم با هر تفكر و جايگاه اجتماعي برويد و از آنها در مورد امام زمان (عج) سؤال كنيد محال است در مورد ايشان اطلاعات نداشته باشند و نگويند او همان محبوب قلبهاست كه خواهد آمد.
ذات شيعه انتظار است گرچه به دليل آن وضعيت تظاهر به اين بحث اندك بوده است و شايد اين يك استراتژي بسيار عالي بوده كه اجرا شده است، چون بحث انتظار براي ما حل شده است به اين معنا كه ما بحث انتظار را به صورت يك بحث ديني سادهاي مطرح ميكنيم اما بحث انتظار پيام سنگيني براي قلدرهاي جهان خواهد داشت. ما هم ميگوييم شخصي پاك كه عالم مطلق است و معصوم، ميآيد و با تمام رفتارهاي تابع تبار، پول، حزبگرايي و فاميلگرايي برخورد ميكند.
بنابراين آقاي بوش، شارون و ديگر قلدرهاي دنيا جايگاهي در جهان نخواهند داشت.
طرف ديگر سكه انتظار رام شدن يا نابود شدن قلدرهاي دنياست. شعار انتظار براي ما مسئلهاي حل شده است ولي در خارج از ما قلدرهاي دنيا را به عكسالعمل وادار ميكند. بنابراين تا قبل از جمهوري اسلامي، رفتار آنها با مجموعهاي كه صاحب اين شعار بودند بسيار متفاوت با اين رفتار بعد از جمهوري اسلامي است، چون قبل از جمهوري اسلامي اين پيام، پيامي پنهان و ساده بود، اما هنگامي كه جمهوري اسلامي به وجود ميآيد و در مقدمه قانون اساسي آن نوشته ميشود؛ حكومت جمهوري اسلامي مقدمه و زمينهساز دولت جهاني حضرت مهدي (عج) است، آن وقت ديگر قضيه براي قلدرهاي دنيا تفاوت ميكند. بحث انتظار ما كه يك شعار بود، تبديل به يك واقعيت شد. بنابراين تهديد، علني شده است و به همين دليل آنها وارد عمل ميشوند. بحث انتظار ذات حركت شيعه و آرمان مردم ماست. بر اساس اين آرمان مردم به ميدان آمدند، شهيد دادند و اكنون هم مقاومت ميكنند.
مقام معظم رهبري نيز فوايدي از تحقق اين آرمان را در دو سخنراني اخير خود به مردم دادهاند؛ يكي در صحبتي كه به مناسبت سالگرد 19 دي داشتند كه فرمودند: «شما جوانها شاهد روز پيروزي و نصر خواهيد بود». اين جمله ميتواند اشارهاي به سورة «إذا جاء نصر الله و الفتح» داشته باشد. كه سورة امام زمان(عج) است. و همچنين در پيامشان به حجاج نوشتند: «سالهاي آينده سالهاي سرنوشتساز براي جهان اسلام است». بنابراين بحث امام زمان (عج) بحث بسيار عميق و ريشهاي است، البته همه بايد تلاش كنيم اعتقادمان را به عنوان يك تذكر دائماً بگوييم. چنانكه قرآن كريم ميفرمايد:
و ذكّر فإنّ الذّكري تنفع المؤمنين.3
ميگويند «عصر» در سورة «والعصر» قسم به امام زمان (عج) است و تا آن روز نرسيده بايدكساني كه به آن ايمان دارند، براي آن نيز فعاليت كنند و به همديگر نيز توصيه كنند، توصيه به حق، و صبورانه انتظار بكشند. اين تذكر لازم است و هميشه هم بوده است. در هر دورهاي اين تذكر نامهها را مينوشتهاند؛ مانند: غيبت طوسي، غيبت نعماني و كمالالدين صدوق. به همين صورت كتب روايي هيچگاه خالي از بحث غيبت نبودهاند.
با توجه به فعاليتهاي يهود و مسيحيت صهيونيست، مسلمانها به خصوص شيعيان چه مسئوليتي بر عهده دارند؟
اقدامي كه ما در اين زمينه ميتوانيم انجام دهيم تابعيت از ولايت فقيه است. چون در نگاه منتظران ظهور دستور چگونگي عمل از ناحية مقدسه وارد شده است:
و أمّا الحوادث الواقعة فارجعوا فيها إلي رواة حديثنا... .4
مردم در طول تاريخ به دنبال رهبران شاخص حركت كردهاند. در هر دورهاي فردي پرچمداري اين موضوع بوده است و عملداران خيلي خوب تا اين زمان اين حركت را رساندهاند. هر گاه مردم از حركت او پيروي نميكردند، كار خراب ميشده است. امروز روز مبارزه با كفر جهاني و آخرين تدابير آن مجموعه براي تباه كردن جهان و استعمار فرانوين است. مقام معظم رهبري در پيام حجشان فرمودند، اينها در تعبير خواب نيل تا فرات، خواب را بد تعبير ميكنند.
و امروز ايشان دقيقاً به عنوان يك ديدهبان دقيق و عالم و هدايت شده با ديد باز و ارادة الهي در حال حركت هستند.
ما در اين مسير بايد از ايشان پيروي كنيم. ايشان همه را به تعميق معلومات دعوت كردهاند. در همه زمينهها بايد آگاه باشيم. ايشان چشماندازي را مشاهده ميكنند كه در آن چشمانداز ما به نيروهاي زيادي نيازمنديم. يعني در بيست سال آينده ما نيروهاي كارآمدي خواهيم داشت با توجه به چشم انداز بيست ساله كه به آن اشاره فرمودند و اين جوانها كه شاهد آن روز هستند، نيروهاي آن چشم انداز هستند كه براي آن روز بايد بسيار فعاليت كنند. بنابراين تعميق باورها و دانشها [نياز است].