خانواده آسماني
ضرورت آشنايي انسان با وطن اصلي و خانوادة آسمانياش و اينكه انسان بداند اصل و ريشهاش چيست، چگونه به اينجا آمده، قبلاً كجا بوده و به كجا خواهد رفت، موضوع بسيار مهمّي است. اگر انسان شناختي از خانوادة آسمانياش نداشته و صرفاً با خانوادة زمينيِاش زندگي كند، در بازگشت به نظام ابدي كه به نزد خانوادة آسمانياش بر ميگردد، نميتواند با ايشان ارتباط برقرار كند و از وجودشان بهرهمند شود.
- ضرورت آشنايي با خانوادة آسماني
در زيارت عاشورا اشاره شده است: «أن يجعلني معكم في الدّنيا والآخرة» خطاب به خانوادة آسماني ميگوييم كه همة آرزو و دغدغههايم اينست كه بتوانم در دنيا و آخرت با شما باشم. اين را نبايد فقط بهعنوان يك شعار يا صرفاً يك دعا تلقّي كنيم؛ بلكه بايد يك تقاضاي همراه با يك حركت در نظر بگيريم و انسان بايد براي پيدا كردن و رساندن خودش به خانوادة حقيقياش تلاش كند تا بتواند با آنها ارتباط برقرار كند و اين اتّصال ميتواند منشأ خيرات و بركات زيادي باشد كه هر كسي ميتواند در وجود خودش احساس كند.
- آثار ارتباط ضعيف با خانوادة آسماني
- آثار عدم ارتباط با خانوادة آسماني
طبق فرمايش حضرت، انتخابها، ارتباطها، رفتارها و افكار انساني كه عوامل سازندة دنيا و آخرت او هستند، زماني درست و صحيح خواهند بود كه انسان خودش را بشناسد. يعني مثلاً انتخاب همسر، رشتة تحصيلي، دوست و ... همه منوط به تعقّل صحيح ميباشد. بنابراين در قرآن اشاره شده است: وقتي كه به جهنّميان گفته ميشود كه چهطور شد جهنّمي شديد، ميگويند: «لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا كُنَّا فِي أَصْحَابِ السَّعِيرِ؛ اگر ما ميشنيديم يا تعقّل ميكرديم، هيچ وقت جزو اصحاب سعير (مكاني در جهنّم را سعير ميگويند) نميشديم»2. طبق اين آيه، جهنّم محصول بيعقلي و بيفكري انسان است؛ يعني كسي كه ساختارحقيقياش را كامل نميداند و بر اساس اين ساختار تصميم نميگيرد و اگرشما خود را زن يا مرد معنا كنيد و نگاه به خود را فقط از تولّد تا مرگ معطوف كنيد؛ چون اين نگاه، نگاه اشتباه و غلطي است، هر تصميمي و تعقّلي و برنامهريزي كه براساس اين نوع نگاه باشد، لاجرم اشتباه ازكار درميآيد؛ مانند كارخانهاي كه موادّ اوّليهاي را كه مورد استفاده قرار داده خوب نبوده است، در نتيجه نميتواند محصول خوبي هم داشته باشد.
- شناخت انسان و تفكّرات صحيح
در تحقيقاتي كه انجام شده و طبق آمار جهاني كه بهدست آمده، وقتي از افراد دربارة انتخابها، ارتباطها، رفتارها و افكارشان سؤال شده كه اگر به گذشتة خود برميگشتيد، آيا باز هم همين نوع را انتخاب ميكرديد يا نه؟ اكثر قريب به اتّفاق گفتند: ما اشتباه كرديم و حاضر نيستيم همين نوع انتخاب را داشته باشيم. به نظر شما چرا چنين اتّفاقي ميافتد؟ چون متوجّه شدهاند هر چيزي را كه انتخاب كردهاند، اشتباه بوده است. پس طبق فرمايش اميرالمؤمنين(ع) كسي كه خودش را بد تفسيركند، همة ساختار وجودياش را نميتواند ببيند و اساساً به و?ات، برزخ وآن عظمتي كه ميلياردها برابر جذّابتر و شيرينتر از اينجاست، نميتواند فكركند و اين مانند جنيني ميماند كه خودش را براي يك عالمي كه بينهايت بزرگتر از رحم مادر است، آماده نكند؛ پس درك درستي نميتواند از آن داشته و در نتيجه نميتواند تولّد سالمي هم داشته باشد. بنابراين اگر انسان هم نداند كه بعد از مرگ، چه عالمي منتظر اوست، همة افكار، تصميمات و رفتارهاي او اشتباه از كار در ميآيد. بنابراين به جاي اينكه به كسي بگوييم كه خوب باشد، بايد به او بگوييد كه خودت را ببين؛ يعني بايد بخشهاي وجودياش را ببين? تا بتواند خوب باشد. در فرمايش ديگري از اميرالمؤمنين(ع) كه ميفرمايد:«لا تجهل بنفسك فإنّ الجاهل معرفة نفسه جاهل بكل شيء؛ نسبت به خودت جاهل نباش؛ چون كسي كه خودش را نميشناسد، هيچ چيز را نميشناسد.»3
داستان زندگي بشر امروزه اينست كه با پيشرفت علم در بدترين وضعيّت و شرايط روحي و رواني قرار گرفته است؛ زيرا اساساً پيشرفت علمي مبتني بر شناخت صحيحي نيست. بنابراين نميتواند شادي و آرامش حقيقي را به دست آورده و آن منِ حقيقي انسان را پيدا كند و اگر اين منِ حقيقي در انسان زنده نشود و انسان نتواند با خودش آشتي كند، بايد هرلحظه منتظرهر نوع خطر و گناهي باشد.
در راستاي همين بحث، تعبيرديگري از حضرت است كه ميفرمايند: «من لم يعرف نفسه بعد عن سبيل النجاة وخبط في الضلال و الجهلات؛ هركس خودش را نميشناسد، از راه نجات دور ميشود و قدم در گمراهي و جهالتها ميگذارد.»4
طبق فرمايش حضرت، نگاه اشتباه به خود ميتواند، سرمنشأ تصميمات نادرست باشد و هركس در هر مقام و منصبي اعمّ از شغل، تحصيل، ازدواج و... باشد، اگر توجّه به نوع تصميماتش نداشته باشد، همه به ضرر او خواهد بود؛ يعني انسان هر چه از خودش فاصلة كمتري داشته باشد، سطح اضطرابها و نگرانيهايش كمتر ميشود.
- راه دستيابي به خوشبختي
از جمله خيرات و بركات اين ارتبا ط، آرامش و شادياي است كه به روي انسان باز ميشود و اين انس آنقدر انسان را سرشار از محبّت و عاطفه ميكند كه ديگر نياز به محبّت كسي پيدا نميكند. پس براي رسيدن به اين آرامش، به لوازمي نياز است؛ از جمله وقت گذاري وآشتي با خود حقيقي است و نبايد اجازه داد كه امورات ديگري از جمله مشغلههاي علمي و شهواني، مسائل اجتماعي و سياسي انسان را بيچاره كند؛ زيرا اين مشغلهها باعث جدايي انسان از خود حقيقياش ميشود. بنابراين وقتي انسان از خود حقيقياش فاصله بگيرد و با آن بيگانه شود، هلاكت ر? براي خود رقم ميزند. امّا اگرانسان با خانوادة آسمانياش آشتي و انس برقرار كند همة قدرتها و لذّتهاي حقيقي به سراغ او خواهد آمد و اگر بتواند وجودش را احيا كند، انسان خيلي بزرگي ميشود و به شادي و آرامش دست پيدا خواهد كرد.
+ نوشته شده در شنبه هفتم خرداد ۱۳۹۰ ساعت 15:51 توسط کریم کارگر
|