(استراتژي آتشفشاني آپوكاليپتيك)
آثار سينمايي هاليوود نه تنها تأمين كنندة حدود 72 درصد از خوراك سينماهاي جهان است؛ بلكه از آنجا كه «هاليوود» به عنوان «اتاق فكر» رهبران مخفي «سياست و اقتصاد» جهاني عمل ميكند، نقش بسزايي را در جهتگيري عمومي ساكنان زمين و هم افقي آنها با خاستگاه «سايهنشينان مخفي» هم ايفا ميكند.
طيّ سالهاي اخير، عموم آثاري كه با موضوع و محتواي «آپوكاليپس» - آخرالزّمان و پايان دنيا ـ به نمايش درآمده «بحرانهاي سخت، تهديد كننده و دهشتناك» را محور اصلي گفتوگوي خود ساختهاند.
اگرچه توليد اين آثار به دليل وجود «عنصر گره و جاذبه» در داستان فيلم و رويكرد سينماي يهودي به فردا، عمري به درازاي تاريخ سينما دارد؛ ليكن آرايش آخرالزّماني هاليوود وجه ديگري از اين آثار را بيان ميكند.
آقاي «جان هيلكوت»، كارگردان فيلم «جادّه» كه در ماه نوامبر گذشته (2009 م.) به نمايش درآمده دربارة تفاوت اين آثار ميگويد:
«فرق بزرگ بين فيلمهاي آخرالزّماني جديد با محصولات قديمي در اينست كه «فيلمهاي جديد، مجموعهاي از مشكلات را به نمايش ميگذارند و تنها به بحث دربارة يك مسئله نميپردازند».
تماشا و مقايسة آثار متقدّم و متأخّر «آپوكاليپتيك» سخن اين كارگردان را تأييد ميكند.
در آثار متقدّم مانند آثاري كه با عنوان «آرماگدون» ساخته شدهاند، يك عامل تهديد كننده مثل؛ شهابهاي مهاجم آسماني يا سفينههاي بيگانه، زمين را تهديد ميكنند و تمام مبارزه و تلاش منجي زميني مصروف حذف يك عامل تهديد كننده ميشود. گرهي كه دستان تواناي مردان چشم آبي و مهندسان قهرمان آمريكايي آن را ميگشايد و همه را مبهوت هنرمندي خود ميكند، امّا در آثار جديد، تهديدها چند وجهياند. همزمان با هم، چند بحران جهان را تهديد ميكنند. سونامي، آتشفشان، زلزله و گرم شدن زمين، چنان به يكباره هجوم ميآورند كه هيچكس قادر به كنترل بحران نيست و پيامد آن، اين است كه زمين نابودي كامل را تجربه ميكند.
آقاي «دونالد آمريخ« آلمانيتبار كه به عنوان كارگردان آثارش در هر دو فصل فيلمهاي آخرالزّمانگرا حضور دارد، در فيلم «روز استقلال» حملة سفينههاي مهاجم بيگانه را كه از كرات دوردست آسمان حمله آوردهاند به عنوان تهديد معرّفي ميكند؛ تهديدي كه اگر كنترل نشود بشر را به سوي آخرالزّمان و نابودي سوق ميدهد. امّا، در اين اثر، تكنسينهاي يانكي، با سفر قهرمانانه به فضا، عامل تهديد را نابود ميكنند تا آمريكا و به تبع آنان مردم جهان، حيات دوباره را در سالروز اعلام استقلال ايالات متّحدة آمريكا تجربه كنند.
در همة آثار، تهديد ايالات متّحده به منزلة تهديد كلّ جهان است و وقوع بحران به مثابة ابتلاي همة جهان به بحران است.
البتّه نبايد فراموش كرد كه در مسير تدريجي و به واسطة غلبة مدرنيزاسيون غربي حاصل از بسط تمدّن غربي و سيستمهاي ارتباطي، چنان حيات و ممات اقوام و ملل را به حيات غرب گره خورده كه هيچ قومي مصون از بحرانهاي غربي نيست. چنانكه امروز، بحران اقتصادي آمريكا همة ملل را مبتلا و آسيبپذير ساخته است.
كارگردان «روز استقلال» در آخرين اثرش با نام 2012، همة مردم جهان را درگير، مبتلا و البتّه محكوم به تجربة مرگي تلخ ميشناسد.
آتشفشانها، زلزلهها، بالا آمدن آب دريا و ساير بلاها، چنان هجوم ميآورند كه تمامي مربع مسكوني و كرة خاكي را كن فيكون ميكند. گوئيا كه عذاب بلاي آوار شده بر قوم نوح، پس از قرنها ديگر بار فرو آمده تا همة ساكنان زمين نابود شوند و تنها ساكنان كشتي نوح به سلامت جان بدر برند.
اين آثار سينمايي، جملة ساكنان شرق و غرب عالم را مهيّاي حوادث شوم و بحران اپوكاليپتيك ميكنند و در لابهلاي اثر همه را متذكّر ميشوند كه اوّلاً در اين فاجعة جهاني ديّار البشري دخالت ندارد و ثانياً؛ اين فاجعة جهاني محتوم است و گريزي از آن نميتوان داشت و ثالثاً، ابعاد فاجعه جهاني است. چنانكه از ميان غرب مرداني همچون اشپنگلر، فيلسوف تاريخ، پيشبيني كرده بودند: از اوايل قرن بيستم، نشانههاي بحران و انحطاط غرب بارز شد. در واقع قرن بيستم به صورت تمام عيار نشان داد كه تاريخ غربي مبتلاي بحران است. به همين لحاظ، متناوباً حوزههاي مختلف سياسي، اقتصادي و فرهنگي غرب، مبتلاي آشفتگي و بحران شد.
با ظاهر شدن نشانههاي بحران در هر يك از معاملات و مناسبات عمومي، غرب همة قواي مالي، نظامي، سياسي و رسانهاي خود را به ميدان آورد تا با تزريق مسكّن و گاه جراحيهاي كوچك، بحران را كنترل و از تك و تاب بيندازد.
بحران سازي در ساير مناطق جهان، يكي از روشهاي شناخته شده سران نظام استكباري براي انتقال بحران از جغرافياي غرب به ساير نقاط بوده و هست. با اينهمه، ظهور تمام قدّ بحرانها و فراگيرياش در موضوعات و مناسبات گوناگون، در اواخر قرن بيستم و در آستانة قرن بيست و يكم، فراماسونري جهاني را ناگزير به استفاده از آخرين تير تركش يعني بهكارگيري «استراتژي آتش نشان آپوكاليپس» و آخرالزّماني ساخت.
چنانكه از مضامين «پروتكلهاي دانشوران صهيون» و همچنين عملكرد تجربه شدة فراماسونرها و كانون توطئة جهاني برميآيد، استفاده از اين استراتژي تنها به عنوان «آخرالدّوا» شناخته ميشد چه، همة مطالعات و برنامههاي كلان اجرا شده طي سدههاي گذشته در حوزههاي مختلف و بسط تمدّن سكولار در سراسر گيتي، حاكي از آن بود كه تزريق تدريجي سم (امانيسم، سكولاريزم، ليبراليسم و هيدرونيسم) در پيكر فرهنگها و تمدّنهاي غير غربي چنان صيد گرفتار در دام فرهنگ و تمدّن غربي را، آلوده و بيجان ميسازد كه تأسيس و اعلام حكومت جهاني اشرار يهود بيهيچ مقاومتي حادث خواهد شد.
همة قراين هم حاكي از آن بود كه اين سمّ تركيبي در ساحتهاي فكري، فرهنگي و تمدّني، بازماندگان همة فرهنگها و تمدّنهاي غيرغربي و از جمله شرق اسلامي را خلع سلاح ساخته است. بر هيچكس پوشيده نبود كه مسيحيان فاسد، مسيحيّت سكولاريزه، اديان حقيقي مهجور و جوامع مسلمانان مبتلاي تفرقه و فقر شده بودند.
«هنري فورد»، بنيانگذار شركت اتومبيلسازي فورد در آمريكا، پروتكلها يا همان فرمولها و تصميمات جمعي از استراتژيستها و خاخامهاي يهودي را كه به منظور تسخير عالم طرّاحي شده بود، در سال 1920 م. بهصورت سلسله مقالاتي در روزنامهاي كه متعلّق به خودش بود به چاپ رساند.
هدف فورد آن بود كه مردم آمريكا را از خطر شكلگيري امپراتوري يهود در اين كشور آگاه كند. او اين پروتكلها را كه در سال 1917م. به زبان انگليسي ترجمه شده بود، برنامة اصلي يهود براي تسلّط بر جهان ميدانست و هشدار ميداد كه يهود به حكومت آمريكا اكتفا نكرده و درصدد برپايي حكومت جهاني است. در يكي از بندهاي اين پروتكلها آمده است:
«اعتياد به الكل و افراط در نوشيدن نوشابههاي سكرآور، مشكلي است كه پس از اعطاي آزادي در ميان غير يهوديان رواج پيدا ميكند. بر ما يهوديان لازم است كه در چنين مسيري گام بر نداريم. مردم غير يهودي، از همان آغاز جواني به وسيلة عوامل ما بيبند و بار و بياخلاق بار ميآيند ... .»
صرفنظر از اختلاف نظرها دربارة اين پروتكلها و مضامينش، امروزه چه كسي ميتواند سلطة يهود بر، كمپانيهاي چند مليّتي، سازمانهاي جهاني، بانكها، صنعت پورنوگراف، رسانهها و توليد و توزيع مشروبات سكرآور و بالاخره فراماسونري جهاني را انكار كند؟
امّا آنچه رخ داد، خلاف همة برنامه و ترفندهاي سراي مخفي پيش آمد:
همزمان با بروز موج بحرانهاي «ائيدولوژيك، اقتصادي، سياسي و اخلاقي» كه توأم با هم همة ساحتهاي حيات فرهنگي و تمدّني غرب را در سالهاي پاياني قرن بيستم با چالش روبهرو ساخته بود، به ناگهان، موج بازگشت به دين و معنويت در غرب و ساير نقاط جهان، چونان صاعقهاي همة تدبيرهاي عقل مكّار و شيطاني را درهم ريخت.
ظهور نهضتهاي دينگرا و ضدّ غرب در شرق اسلامي و قدرت يافتن اهل ديانت حقيقي در ايران اسلامي و ورود دين به عرصة مديريت كلان اجتماعي ـ سياسي، به سان بازي دومينو، مهرههاي ساخته و پرداخته شدة فراماسونري جهاني و بنياسرائيلي را در ايران، عراق و ساير كشورها سرنگون ساخت.
اين واقعه بنياسرائيل را كه سوداي اعلام حكومت جهاني را در سر ميپروراند و داشت با سرعت تمام و به قصد مقابله با اين وضع و تغيير مسير تاريخ به نفع خود، دست به اقدام همه جانبه بود و «استراتژي آتشفشان آخرالزّماني» در دستور كار (كانون توطئة جهاني) وارد سازند.
در بخشي از پروتكلهاي دانشوران صهيون آمده است:
«افراد با آرمانها و عقايد مختلف مانند سلطنت طلب، عوام فريب، سوسياليست و ايدهآليست به خدمت ما درخواهند آمد و بنا به اغواي ما، ميكوشند تا هر نوع آرامش و نظمي را برهم بزنند و همهجا را به آشوب بكشانند. وجود چنين طغيانهايي دولتها را دچار دگرگوني ميكند و مردم حاضر ميشوند براي برقراري صلح و آرامش همه چيز را فدا كنند. تا زماني كه به قدرت جهاني ما اعتراف نكنند و تا زماني كه تسليم ما نشوند صلح را به سرزمينشان باز نخواهيم گرداند ... بديهي است كه همة پولها نزد ما ذخيره شده و پيروزي از آن ما خواهد بود».
از اينجا، بحران حاصله از پايان يافتن تاريخ غربي كه حاصل دوري گزيدن قريب به 400 سال از سنّتهاي ديني و نواميس قدسي جاري در هستي بود، از سوي كانون توطئة جهاني تبديل به بحراني بزرگ و جهاني شد. در واقع، بحرانهاي اوّليه و پراكندة حاصل گزار غرب و فرهنگ و تمدّنش از مراحل نزولي فروپاشي و انحطاط بود و دومي كه در ابعاد جهاني بروز كرد، حاصل پروژة بنياسرائيل بود كه توسط فرماسونري جهاني هدايت ميشود. پروژهاي كه مرحله به مرحله اجرا ميشود تا شايد اين آتشفشان جهاني قادر به خاموش كردن بحرانها و كنترل شرايط به نفع بنياسرائيل و تأسيس حكومت جهاني شود.
اخيراً در سرتيتر خبرها آمده بود كه حملة نظامي و جريان بحرانساز در عراق و افغانستان، تاكنون مبلغ 000/800/970/968 دلار هزينه كرده است و اين رقم تا پايان سال 2010م. به عدد يك تريليون دلار خواهد رسيد.
در اين جريان هولناك، سينماي هاليوود، ضمن به تصوير كشيدن مراحل اجراي اين پروژه، پروژه را در ابعاد جهاني به نمايش ميگذارد، مقاومت در برابر بحرانها را غير ممكن ميشناسد، سمّ انفعال را به كالبد خلق جهان تزريق ميكند و بالاخره از لابهلاي آثار، مقصد نهايي را هم اعلام ميكند.
پروژة «آرماگدونيسم» يا همان، جنگ نهايي و آخرالزّماني نيروهاي خير و شرّ در سرزمين فلسطين (البتّه به روايت كانون توطئة جهاني) و تسلّط يكهزار سالة بنياسرائيل بر مقدورات و مقدّرات جهان، جان و روح آثار سينمايي به عنوان خير محض و بنياسماعيل شرّ محض و رفيق ابليس معرّفي شدند.
نگاهي سريع به آثاري چون: «مردي كه آينده را ميدانست، امگاكد و نظاير آن اين معني را واضح ميسازد.
آثار هاليوود، همه را ميفريبد. سادهلوحان ساكن ايالات متّحدة آمريكا در اين گمان خام ميمانند كه اين واقعه، پيشگويي شدة كتب مقدّس است كه به منظور زمينهسازي ظهور دوم حضرت مسيح(ع) فراهم آمده تا آنها، بحرانهاي دستساز كانون توطئه را، پيشبيني شده و محتوم ميشناسد در حالي كه پنهاني، بنياسرائيل آن همه را در هيئت يك پروژه به قصد سرعت بخشيدن به ايدة مجهول «حكومت جهاني بنياسرائيل» به اجرا گزارده است.
حال، با اين مقدّمة طولاني، به سراغ فيلم اپوكاليپتيك 2012 ميرويم:
«زمينشناسي آمريكايي براي تهية گزارشي از بالا رفتن درجة حرارت زمين كه به زودي موجب فوران هستة زمين، زلزلههاي پياپي و بالا آمدن سطح آب درياها ميشود و در سال 2012م. به نابودي زمين ميانجامد راهي هند ميشود.
گزارش به اجلاس سران سران بيست (كشورهاي صنعتي و پرقدرت) ميرسد و پس از چالشهاي مختلف تصميم نهايي اجلاس اين ميشود كه طي يك پروژة فوق سرّي، تعدادي از برگزيدگان برخي كشورهاي جهان به اضافة آثار مهمّ فرهنگي و تمدّني قابل انتقال و يك جفت از كلّية حيوانات انتخاب شدند تا در روزهاي منتهي به تاريخ 12/12/2012 سوار بر كشتي غولپيكري شوند كه به منظور نجات اين نخبگان برگزيده به طور مخفيانه ساخته شده و در كوهستانهاي چين مستقر گشته است.
بحران فراگير و غيرقابل كنترل آغاز ميشود، تركيبي غريب از زلزله، سونامي، آتشفشان و ... همة جهان غرق بحران ميشود و به تدريج آب بالا ميآيد تا همة سطح زمين را بسان عصر نوح نبي(ع) بپوشاند.
آب قلّة اورست را هم به زير ميكشد، همة ساكنان زمين بجز اين برگزيدگان ميمانند. گويا تنها آنان لايق ماندنند. در اين ميان چند نفر از ثروتمندان عرب نيز كه قادر به پرداخت هزينة چند ميليارد دلاري مسافرت بودند ديده ميشوند.
با فروكشي كردن بحران، كشتي در نقطة بلندي در آفريقا آرام ميگيرد، تا ديگر بار، تاريخ زمين از ارارا و با حضور نجات يافتگان برگزيده آغاز شود. در اين اثر:
ـ همة ساكنان زمين محكوم به مرگند.
ـ اين واقعه در تقويم و افسانههاي اقوام مايايي پيشبيني شده بود. امري مقدّر و پيشبيني شده
ـ راهي براي كنترل بحران نيست و بايد بقاي اين برگزيدگان را براي تداوم تاريخ آينده پذيرفت.
تقريباً همزمان با اين فيلم سينمايي، مستندي با عنوان «نوستراداموس» و «2012» توسط يكي از شبكههاي تلويزيوني غربي ساخته و پخش شد. سازندة اين مستند، سعي ميكند از زبان برخي كارشناسان و با مدد جستن از چند نقاشي كه از نوسترآداموس باقي مانده، واقعة 2012 را در زمرة پيشگوييهاي اين پيشگوي فرانسوي معرفي نمايد. نوجواني آمريكايي به نام نوح به كمك پدرش قادر به از بين بردن مانعي ميشود كه سفينه را با خطر روبهرو ساخته است. او، به عنوان نوح قرن بيست و يكم، ناجي برگزيدگان نخبه ميشود.
امّا، در عالم واقع ميگذرد؟
سران بيلدربرگ، كميتة 300 يا همان كانون توطئههاي جهاني كه جملگي شاكلة فراماسونري جهاني را تشكيل ميدهند به اجراي آخرين استراتژي يا همان «آتشفشان اپوكاليپتيك» رسيدهاند.
اين گروه توطئهگر جهاني، افزون بر برخورداري از قدرت كامل، سر رشتة تمام امور را در اختيار دارند و سران كشورهاي مختلف و از جمله سران برخي كشورهاي غربي و پاپ به طور مستقيم يا غيرمستقم دست نشاندة آنانند.
مدارك گوناگوني دربارة مقام بالاي پادشاهان عربستان، واتيكان، روسيه، اردن، انگليس در لژهاي ماسوني (تا حدّ ماسون درجة 33) منتشر شده است.
گاهي تعداد اعضاي اين كانون را 300 نفر اعلام ميكنند. جان كولمن، نويسندة كتاب «كميتة 300 كانون توطئههاي جهاني» ، اين گروه را زير نام «كميتة 300» معرفي ميكند. اين سخن كولمن، ما را متذكّر اين روايت منقول از «حذيفه بن يمان» مياندازد كه ميگويد:
«هيچگاه فتنه انگيزان 300 نفرهاي تا روز قيامت نخواهد بود جز آنكه اگر ميخواستم نام هريك، نام پدر و جاي او را بگويم. همة اينها از چيزهايي است كه رسول خدا(ص) به من آموخته است. (الفتن/ص 15/ جزء 1، ح 16)
چند ماه قبل، به ناگهان، مصاحبهاي كوتاه امّا عجيب از «جورج سوروس»، ميليونر جهان وطن، كه با روزنامة «فاينشنال تايمز» به گفتوگو نشسته بود منتشر شد. او اعلام داشت:
چين، جايگزين آمريكا در رهبري نظم نوين جهاني خواهد شد و همانند ماجراي سقوط ارزش دلار و كاهش سطح استانداردهاي زندگي آمريكايي، آمريكا بهتر است در برابر فروپاشي جايگاه خود مقاومت نكند.
سوروس اعلام كرد: روندي در راستاي تغيير ذخاير ارزي از دلار به ارزهاي ديگر در جريان بوده است. وي اظهار داشت: سقوط منظّم ارزش دلار مطلوب و مورد انتظار است. سيستم مالي جهاني نيازمند تجديد ساختار در راستاي رايج شدن يك ارز واحد جهاني است. او گفت:
جهان بايد از مرحلة سازگاري دردناك ناشي از فروپاشي دلار و معرض پول رايج جهاني عبور كند. او همچنين تلويحاً تهديد كرد كه در صورتي كه ايالات متحده در پروژة ايجاد پول رايج جهاني مشاركت نكند، دلار براي هميشه از ميان خواهد رفت. او پيشبيني كرد، كه چين به جاي آمريكا به موتور جديد اقتصاد جهاني بدل خواهد شد و جاي آمريكا را خواهد گرفت.»
او همچنين اشاره كرد: من فكر ميكنم شما به يك نظم نوين جهاني نياز داريد كه چين بخشي از فرايند شكلگيري آن باشد و چينيها بايد اين را از آن خود كنند. چينيها بايد نظم نوين جهاني را به همان شيوهاي كه آمريكا خود را صاحب آن ميدانست، از آن خود بداند. وي همچنين اضافه كرد كه نشست گروه بيست، حركتي در همين مسير است.
بد نيست بدانيد كه ، آقاي جورج سوروس، يك يهودي مجارستاني است، كه ذيل پرچم كمكهاي بشر دوستانه، بسط دموكراسي و آزادي بيان، زمينههاي ايجاد انقلابهاي مخملي را فراهم ميكند.
او در سال 1979م. ، مؤسسة جامعة باز را در نيويورك ايجاد كرده و شبكهاي از اين قبيل مؤسسات را در سراسر جهان اداره مينمايد. او رديف 29 ام جدول ثروتمندترين مردان جهان را با داشتن ثروت خاص 0/11 ميليارد دلار از آن خود دارد.
بيگمان سوروس متصل به جريان قدرت فراماسونري جهاني است. مطالعة مصاحبة مهمّ او با روزنامة «فاينشنال تايمز»، راز نهفته در فيلم آخرالزّماني 2012 را برملا ميسازد.
تصميم گروه بيست براي ساخت كشتي نوح در چين و نجات نخبگان از طوفان بزرگ جهاني در فيلم عيناً يادآور سخنان جورج سوروس است. جايگزيني چين براي مديريت نظم نوين جهاني، سقوط دلار و تأسيس حكومت جهاني يا اعلام ارز جهاني و ... .
نكتة جالب آنكه در اين فيلم، آمريكا و آمريكائيان در كنار رئيس جمهور سياه پوست خود نابودي تمام را تجربه ميكند.
اخيراً روزنامهها و سايتهاي رژيم صهيونيستي با انتشار عكسي از هيكل سليمان، اعلام كردهاند كه در تاريخ 25 مارس، پس از زلزلهاي كه در تاريخ 16 تا 24 مارس باعث ويراني بيتالمقدّس خواهد شد، هيكل سليمان را بنا خواهند كرد.
مسيح دجّال، برگزيدة فرماسونري جهاني و بنياسرائيل است كه عزم خود را براي اعلام حكومت جهاني بنياسرئيل به قيمت نابودي بخش بزرگي از مردم جهان جزم كرده است.
آنها فرصت را از دست رفته ميبينند و ناگزير، به اميد شكار آخرين فرصتها براي كنترل شرايط، استراتژي «بحران آتشفشان» را به كار گرفتهاند.
آنان نميدانند كه اين وعدة خداست كه صالحان شايسته و ميراث بر پيامبر آخرالزّمان، وصيّ ايشان از نسل اسماعيل، خلافت و امامت جهاني را به ارث خواهد برد.
نبايد فريب خورد، نبايد عجله كرد، نبايد در دام دجّال آخرالزّمان افتاد. اين صبح كاذب است و صبح صادق در راه است، بايد منتظر ماند. باشد تا بيايد. ان شاء الله.